گئورگ زيمل (1858-1918)

ساخت وبلاگ

کرامت اله راسخ

نظریه‌های جامعه‌شناسی پیشرفته (1) (6)

گئورگ زيمل (1858-1918)

1  زندگی

زيمل اول مارس 1858 در برلين به دنيا آمد. او در دانشگاه سلطنتی فريدريش ويلهلم در برلين تاريخ، روان‌شناسی خلق‌ها، فلسفه و تاريخ هنر تحصيل کرد. تحصيلاتش در سال 1885  به پايان رسيد و او بلافاصله فعاليت آموزشی خود را شروع کرد. زيمل نخست «مدرس خصوصی» و سپس دانشيار شد، بدون آنکه حق‌الزحمه چندانی دريافت نمايد.. محيط اجتماعی برلين در آستانه‌ قرن بيستم بر تفکر، سبک زندگی و علاقه‌ زيمل به فعاليت‌های اجتماع تأثیر گذاشت. «شهر بزرگ» به همين دليل يکی از اولويت او در پژوهش‌های جامعه‌شناختی‌اش شد. برلين در اين عصر محل تجمع محافل بورژوازی تحصیل‌کرده، گروه‌های سياسی و جريان‌ها فکری، و به اين دليل نيز برای زيمل جذاب بود. زيمل 1890 ازدواج کرد. او در دوران جوانی اهل فعاليت محفلی بود، ولی از سال 1890 به‌تدریج از تمام مهمانی‌های دوستانه در برلين کنار گرفت و به برگزاری «محفل درسی» در خانه‌اش اکتفا کرد که بيش‌تر شبيه کلاس درسی در دانشگاه بود. محيط اجتماعی برلين در اين عصر تحت تأثير سامی‌ستیزی نيز قرار داشت. زندگی خصوصی و دانشگاهی زيمل تحت تأثير اين پديده در اين شهر در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم قرار داشت. حزب سوسياليست کارگران آلمان (نازی) با گرایش‌های نژادپرستی به رهبری آدلف هيتلر در اوایل سال 1933 به قدرت رسيد. نازی‌ها پس از به قدرت رسيدن کتاب‌های زيمل را سوزاندند و پليس مخفی اموال مادی و معنوی او را توقيف کرد که هنوز اطلاعی درباره سرنوشت اين آثار در دست نيست. زندگی دانشگاهی زيمل نيز بدون دردسر نبود. او پايان‌نامه‌ای در سال 1880 تحت عنوان «مطالعات روان‌شناختی_قوم‌شناختی درباره‌ آغاز موسيقی» نوشت که رد شد. او مجبور شد رساله‌ ديگری درباره‌ کانت بنويسد. اين رساله پذيرفته و برنده جايزه‌ شد. زيمل يک سال بعد (1881) از اين رساله در دانشگاه برلين دفاع کرد. موضوع رساله استادی او نيز فلسفه‌ کانت بود. خطابه‌ دفاعيه او در دفعه‌ دوم در سال 1885، يک سال پس از مردود شدن در دور اول پذيرفته شد. او در همان سال فعاليت‌های آموزشی خود را در دانشگاه برلين آغاز کرد و تا 1901 در اين شغل بدون دريافت دستمزد و داشتن مجوز امتحان کار کرد. زيمل شرحی تکان‌دهنده تحت عنوان «مقوله‌ مدرس خصوصی» (1896) نوشت. زيمل در سال 1900 با اين شرط دانشيار شد که از دريافت دستمزد خودداری کند. کوشش‌های مکرر او برای پيدا کردن شغل دانشگاهی ناکام ماند تا سرانجام در سال‌های آخر عمر و در سن 56 سالگی در دانشگاه استراسبورگ شغل رسمی دانشگاهی گرفت و از سال 1914 تا 1918 استاد فلسفه در اين دانشگاه شد و سرانجام در 26 سپتامبر 1918 در روزهای پايانی جنگ اول جهانی در اين شهر از دنيا رفت. زيمل عمدتاً به فلسفه، علوم تاريخ، تاريخ هنر و قوم‌شناسی علاقه داشت و آثار با ارزشی در اين حوزه‌ها نوشت. او در کنار ماکس وبر، ورنر زومبارت و فرديناند تونيس مؤسس جامعه‌شناسی تجربی در آلمان بود. زيمل با عضويت و فعاليت در جامعه‌ آلمانی جامعه‌شناسی سهم مهمی در نهادينه کردن اين رشته در اين کشور داشت.

2. جامعه‌شناسی زيمل

جامعه‌شناسی از ديدگاه او به دليل موضوع و روش آن خاص است. موضوع آن «جامعه» و در روش‌شناسی از چشم‌انداز خاص تحليلی برخوردار است. اين چشم‌انداز انحصاری است و علوم ديگر در آن سهيم نيستند. ويژگی روش جامعه‌شناختی در اين است که جامعه‌شناسی اول موضوع‌های پژوهشی خود را به بخش‌هايي تجزيه و سپس آن‌ها را با استفاده از مفاهيم خاص خود جمع‌آوری می‌کند. منشأ خاص بودن روش جامعه‌شناسی ناشی ماهيت انسان به‌مثابه موجودی است که در تأثیر متقابل با انسان‌های ديگر زندگی می‌کند. زيمل هرگونه بررسی تجربی تأثیر متقابل را ضرورتاً دارای ويژگی جامعه‌شناختی می‌دانست. موضوع جامعه‌شناسی زيمل مناسب با اين برداشت تأثير متقابل يا به عبارتی شکل‌های روابط حاصل از کنش متقابل انسان‌ها است. زيمل در سال 1917 ـ يک سال پيش از مرگش ـ به تصويری روشن از جامعه‌شناسی علمی رسيد و آن را در مقاله‌ خود با عنوان «حوزه‌ جامعه‌شناسی» (Das Gebiet der Soziologie) طرح ‌کرد و شرح داد. جامعه‌شناسی زيمل تحت تأثير چهار جهت‌گیری شکل گرفت: 1) روان‌شناسی خلقی (Völkerpsychologie)     (Folk Psychology) موريـتس لازاروس (Moritz Lazarus) و هيمن اشتينتال (Heymann Stein)، 2) نظريه تکاملی هربرت اسپنسر؛ 3) نوکانت گرایی؛ 4) اثبات‌گرايي ويلهلم ديلتای. زيمل از برخی مفاهيم روان‌شناسی خلقی استفاده کرد. او به نظريه تکامل خطی و حتی به تکامل اجتماعی در چهارچوب قوانين خاص باور نداشت. او در نوشته‌ خود تحت عنوان «مسائل فلسفه‌ تاريخی» نقد خود از اسپنسر را تعميق و به بررسی انتقادی فلسفه‌ کانت رسيد.

مقاله‌ زيمل با عنوان «مسئله‌ جامعه‌شناسی» (1894) حاوی نخستين صورت‌‌بندی مثبت فهم زيمل از جامعه‌شناسی است. او در اين نوشته جامعه‌شناسی را علم فرايندها و شکل‌های تأثیر متقابل می‌داند و بر اين اساس افراد فقط زمانی از ديدگاه جامعه‌شناختی اهميت دارند که تأثیرهای متقابلاً خلق کنند و از اين تأثیر متقابل خلق‌شده اثرپذیرند. طرح زيمل از جامع شناسی حاوی مفاهيم زير است: (1) تأثیر متقابل (Wechselwirkung)     ( interaction)، (2) شکل (Form)( form)، (3) عمل (Tun)(act)، (4) رنج (Leiden)(suffer) (5) محتوا (Inhalt)(content)، (6) جامعه‌ای شدن (Vergesellschaftung)(socialization).

زيمل به‌جای «جامعه» از مفهوم «جامعه‌ای شدن» استفاده می‌کرد. جامعه فرايندی است که در آن «افراد منفرد درنتیجه‌ تأثیر متقابل و تعيين يکديگر به هم متصل می‌شوند». «تأثیر و تأثر» روندی «پويا»ست که به‌تدریج تحقق پیداکرده و جامعه خلق می‌شود. زيمل اين فرايند پويا، تغييرپذير و نسبتی را جامعه‌ای شدن می‌نامد.

3. تأثير کانت و نوکانت گرايي

تأثیر کانت و نو کانتی‌ها بر زيمل را می‌توان به شکل زير خلاصه می‌کرد. زيمل نخست تحت تأثیر کانت می‌پرسد که در چه شرايطی جامعه شکل می‌گيرد؟ او به اين پرسش با سه فرض‌ مقدم بر تجربه‌ جامعه‌شناختی پاسخ می‌داد که اين پاسخ‌ها امروز از ميراث کلاسيک جامعه‌شناسی به‌حساب می‌آيند. فرض مقدم بر تجربه اول به اين موضوع اشاره دارد که فرد فقط در شرايط تعميم ديگران می‌تواند با ديگران ارتباط برقرار کند. فرض مقدم بر تجربه دوم به جايگاه دوگانه‌ فرد در جامعه اشاره دارد. فرد بخشی از جامعه هست و درهمان حال نيست. جايگاه دوگانه فرد بر چگونگی انواع جوامع تأثير دارد، به‌طوری‌که تأثیر متقابل فرد اجتماعی و فرد منفرد در کل تعيين‌کننده‌ نوع زندگی اجتماعی است. فرض مقدم بر تجربه‌ سوم به چگونگی ارتباط فرد با جامعه و درنتیجه ارتباط جزء با کل مربوط می‌شود. جامعه فقط در شرايطی می‌تواند به‌صورت يک واحد ساخته شود که هر يک از افراد آن جايگاهی در آن داشته باشند، پس فرد پيوندی کارکردی با کل دارد. دومين چشم‌انداز مهمی که زيمل از کانت گرفت، جدايي تحليلی ميان «شکل» (Form) (form)و «محتوا» (Inhalt)(content) بود. جدايي تحليلی شکل و محتوا  در ضمن حاوی اين فرض تجربی است که شکل و محتوا به يکديگر مشروط هستند. سومين تأثیری که کانت بر زيمل گذاشت به نقش مسائل فلسفه‌ تاريخ برای جامعه‌شناسی مربوط می‌شود. زيمل تحت تأثیر همين مسائل به اهميت مفهوم تأثیر متقابل برای جامعه‌شناسی پی برد. زيمل از مفهوم تأثیر متقابل با دو معنای متفاوت استفاده کرد. نخست تأثیر متقابل مفهومی است که از آن می‌توان برای تحليل ارتباط پويا بين افراد و واحدهای اجتماعی موجود ديگر استفاده کرد، پس مفهوم است که نسبت را نشان می‌دهد، يعنی «مفهوم نسبتی» (Relationsbegriff)( relational concepts) است. دوم اين‌که از مفهوم تأثیر متقابل می‌توان به‌مثابه‌ «اصل اکتشافی» (heuristisches Prinzip)       (heuristic principle) نيز استفاده ‌کرد. پديده‌های اجتماعی را بر اساس اصل اکتشافی می‌توان بر پايه چگونگی رابطه‌شان با يکديگر و کارکردشان برای يکديگر يا رابطه و کارکردشان برای واحدهای فوقانی بررسی کرد. زيمل با ارتقا مفهوم تأثیر متقابل به اصل روش‌شناختی، متهم به رابطه گرايي يا «نسبی‌گرایی» (Relativismus)( relativism) شد.

4. تأثير ويلهلم ديلتای

جامعه‌شناسی زيمل تحت تأثير ويلهلم ديلتای (1833-1918) نيز قرار داشت. زيمل به جامعه‌شناسی ديليای انتقادی نگاه می‌کرد. انتقادهای او به ديلتای دو جنبه شخصی و علمی داشت. او در موضعی انتقادی و حتی خصمانه تفسير ديلتای از «وحدانيت» (Einheitlichkeit) (sameness)  را رويکرد اعتقادی و غيرمنطقی می‌دانست و رد می‌کرد. فرد و جامعه واحدهای کلی، مشخص و بسته نيست، به اين دليل که فرد يا جامعه واقعيت‌هايي متأثر از تأثیر متقابل هستند. تصور جامعه به‌مثابه واحدی يگانه صرفاً ارزش تحليلی دارد.

5. تأثير متقابل از ديدگاه زيمل

تأثیر متقابل دست‌کم حاوی سه چالش از ديدگاه راهبردی و پژوهشی است. چالش اول بررسی روابط متقابل ميان افراد، گروه‌ها يا واحدهای تحليلی است، درحالی‌که چالش دوم به اين موضوع اشاره دارد که مفهوم تأثیر متقابل نيازمند نوع معينی از توضيح علّی است که فراتر از درک متعارف از رابطه‌ علّی است. رابطه علّی درکنش متقابل دوجانبه است، به اين معنا که جای علت و معلول تغييرپذير است. موضوع چالش سوم در نظر گرفتن تأثیر متقابل به‌مثابه‌ جريانی «پويا» است. زيمل بر اين نظر است که همه‌چیز سيال است، به‌طوری‌که می‌توان از اصل «تغييرپذيری تاريخی» و «سيل همواره در جريان تأثیر متقابل عناصر» سخن گفت. هدف زيمل از دادن اين جايگاه به کنش متقابل نشان دادن اين است که از اين مفهوم کلی می‌توان برای پژوهش نسبت دادن، تعويض‌پذيری و پويايي فرايندهای اجتماعی استفاده کرد.

عمل (Tun)(act) يا اثرگذاری و تأثیرپذیری يعنی تجربه درونی (Erleben) (experience) دو چشم‌انداز از تأثیر متقابل هستند. زيمل کنش متقابل نمادين را تا جريان شکل‌گیری گروه دنبال کرد. گروه حاصل کنش متقابل بين افراد است، ضمن آن‌که بر فرد تأثير می‌گذارد. زيمل در پژوهش‌های جامعه‌شناختی خاص خود درصدد پاسخ گفتن به اين پرسش است که چگونه انسان از شکل‌های خودساخته تأثير می‌پذيرد و چگونه اين شکل‌ها را «درونی» کرده و «تجربه» می‌کند. در آثار او فهم کاملاً متفاوتی از انواع تجربه وجود دارد: زيباشناختی (ästhetisch)(esthetic)، عاطفی (emotional)(emotional)، شناختی (kognitiv)( cognitive)، هنجاری/اخلاقی (normativ/ethisch)            ( normative/ethical) و تجربه‌ جنسی (erotisches Erleben)( erotic experience). زيمل دو جنبه‌ تأثیر متقابل يعنی فعال و غيرفعال بودن فرد را بررسی کرد. او از یک‌سو جریان‌های تعويضی برونی کردن انگيزه‌های کنش از طريق ساختن شکل‌های جامعه‌ای شدن و از سوی ديگر درونی کردن را از طريق تأثيرپذيری فردی بررسی کرد. جامعه‌شناسی زيمل جامعه‌شناسی مطالعه‌ حساسيت‌های فردی ناشی از جنبه‌ اجتماعی است، درحالی‌که فرد از نو و به‌صورت تغييريافته بر شکل‌های اطراف تأثیر متقابل می‌گذارد.

6.   شکل  و محتوا از ديدگاه زيمل

شکل‌های اجتماعی شرط تحقق محتوا ازجمله نيازها، علايق، آرزوها و احساسات انسانی است. هدف زيمل از جدا کردن شکل از محتوا رسيدن به شکل‌های گوناگون جامعه‌ای شدن است. زيمل برای نشان دادن شکل‌ها از مفاهيم نامتجانس استفاده می‌کند و همين امر سبب شده است تا مفهوم شکل موضوع اختلاف‌نظر در بين زيمل شناسان باشد.  

محتوا، محرک‌ها، منافع، اهداف، تمايلات (Neigungen)( inclinations) و وضعيت‌های روانی (psyische Zuständlichkeiten) (psychological responsibilities) سازنده‌ «مواد جامعه‌ای شدن» هستند، ضمن آن‌که بايد در نظر داشت که بدون شکل‌ها محتواها امکان تحقق ندارند و بدون محتواها شکل‌ها نمی‌توانند دوام داشته باشند. آن‌ها متقابلاً به يکديگر وابسته هستند، ليکن ارتباط ميان آن‌ها پايدار نيست.

شکل يکسان در موارد بسيار محتوای کاملاً متفاوت دارد. رقابت يکی از اين شکل‌ها است که محتوای آن ممکن است حرص، سودجويي اقتصادی، تلاش برای کسب مدرک دانشگاهی يا مبارزه حزبی باشد. محتوا نيز ممکن است شکل‌های کاملاً متفاوت داشت باشد. محتوای عشق ممکن است شکل ازدواج، رفاقت يا روسپيگری داشته باشد. اگر محتوايي سبب پيدايش شکلی شود در چنين صورتی از «محتوای اوليه» (primäre Inhalte) (primary content) و اگر شکل سبب پيدايش محتوايي شود در چنين صورتی از «محتوای ثانوی» (sekundäre Inhalte)( secondary content) سخن می‌گوييم. برای مثال وقتی رقابت از طريق نظام چندحزبی يا عشق از طريق ازدواج تحقق پيدا می‌کند، محتوای رقابت و عشق در اینجا از طريق شکل‌های از قبل موجود نظام چندحزبی و ازدواج تحقق پیداکرده است. وقتی زيمل به پديده‌هاي احساسی مانند شرم، عشق، حسد، حرص ‌می‌پردازد، نمی‌توان او را روان‌شناس شناخت، بلکه او جامعه‌شناس احساسات است.

7. بُعدها تأثيرگذار برکنش متقابل

زيمل از اواسط دهه‌ی 1890 تا 1908 چهل‌وپنج مقاله درباره‌ی موضوع‌های کاملاً گوناگون نوشت. زيمل موضوع‌های پژوهش‌های تجربی خود را بر پايه‌ اصول ساختاری معين يا همان «بُعدها» (Dimensionen) (dimensions) تحليل می‌کرد. زيمل دستکم چهار بُعد تحليلی (1) تعداد، (2) محيط، (3) زمان، (4) دو گرایی را از يکديگر متمايز، و هر يک از اين بُعدها را به زیر بعدهای گوناگون تقسيم می‌کرد.

  (1) تعداد (Dyaden)(number): زيمل به تأثیر تعداد افراد بر چگونگی تأثیر متقابل علاقه داشت. بررسی شمار افراد شرکت‌کننده‌ در تأثیرهای متقابل اين امکان را به زيمل می‌داد تا او بتواند مواد تجربی جمع‌آوری‌شده را تفکيک و سپس تحليل کند. زيمل بر اين اساس فرضيه‌هايي درباره‌ شکل‌های اجتماعی گوناگون با توجه به تعداد افراد شرکت‌کننده در تأثیر متقابل را تدوين کرد. علاقه‌ی زيمل بيش‌تر به پويايي و تنوع روابط ميان دوتايي‌ها (Dyaden)(dyads) ، سه‌تايي‌‌ها (Triaden)(triads) يا بيش‌تر معطوف بود. اهميتی که روابط ميان سه نفر در جامعه‌شناسی پيدا کرد از خدمات زيمل به‌حساب می‌آيد.

(2) ويژگی‌های محيطی (räumliche Eigenschaften)(spatial characteristics): زيمل برای بررسی خصيصه‌های محيطی تأثیرگذار بر تأثیر متقابل ميان افراد دست‌کم سه «بُعد فرعی» (Unterdimensionen)( subdimensions) را از يکديگر متمايز کرد. اول بُعد فرعی «فاصله» (Distanz)( distance)، دوم مکان (Ort)( place)  که به تمايز گذاشتن ميان خود و مهاجر (Wanderer)( walker) يا بيگانه (Fremden)( Strange) می‌شود.  موضوع بُعد فرعی سوم به تأثیر مرز کشی‌ محيطی(Grenzziehung)( demarcation) برکنش متقابل است.

(3) زيمل بُعد زمان را به‌طور عمده به سه معنا گوناگون به کار می‌برد. او پديده‌های اجتماعی را نخست با استفاده از دو مفهوم «در کنار هم» (Nebeneinander)( juxtaposition) و «بعد از يکديگر» (Nacheinander)( successively) با توجه به «هم‌زمانی» و «درزمانی» تکامل و تحول آن‌ها بررسی می‌کند. موضوع دوم برای سرعت تحولات است.  پيوند سه‌تايي در «زمان‌های تغيير و تحول سريع» معمولاً گرايش به قطبی شدن و ترکيب‌های دوتايي دارد. سومين بُعد فرعی او در ارتباط بازمان به مسئله‌  استمرار يا عدم استمرار مربوط می‌شود. او برای بيان اين منظور از مفهوم «آهنگ تحول» (Rhythmik) (rhythm)استفاده کرد. زيمل در کتاب فلسفه‌ی پول برای نمونه شيوه‌ زندگانی «هماهنگ_متقارن»(rhythmisch-symmetrisch)( rhythmically-symmetrically) را با شيوه‌ زندگانی «فردگرايانه_لحظه‌ای» (individualistisch-spontan)( individualistic spontaneously) مقايسه کرد که شيوه‌ زندگی در جامعه‌ مدرن با اقتصاد بازار محور است.

(4) دو گرایی (Dualismus) يا بُعد چهارم، بيانگر اصل ساختاری و فکری جامعه‌شناسی زيمل است. کيفيت اجتماعی و خاص شکل‌های تأثیرات متقابل در اين است که نيروهای متعارض هم‌زمان تحول پويايي را سبب می‌شوند.. او دراین‌ارتباط سه مدل دو گرایی را از يکديگر متمايز کرد: تضاد (Widespruch)( opposition)، دوسويگی (Ambivalenz)( ambivalence) و تعارض(Kontrast)( contrast). ما موقعی با ترکيب اجتماعی تضاد سروکار داريم که الف و غیر الف (برای نمونه آزادی و زور) هر دو در ساختاری درونی شکل‌های اجتماعی (برای مثال در مناسبات حکومت) به‌صورت مجزا موجود باشند. زيمل زمانی از دوسويگی سخن می‌گويد که الف و غیر الف هم‌زمان در يک کنش واحد يا يک واحد اجتماعی حاضر باشند. برای نمونه ژستی که هم‌زمان حاوی دو پيام متعارض (آری و خير) است. عشوه از اين نوع ژست‌ها است، چراکه هم‌زمان مقبول و مکروه است. مدل سوم دو گرایی، تقابل، تحت عنوان «روش_شکل_زمينه» (figure-ground-Methode)( figure-ground method) در تفسيرهای زيمل راه يافت. اين نظريه به اين روش زيمل ارجاع می‌دهد که پديده‌های پيش‌زمينه (Vordergrund) (foreground)در تقابل با پس‌زمينه (Hintergrund)( background) قرار دارد. از اين ديدگاه در پژوهش‌های حوزه‌ی جامعه‌شناسی هنر استفاده می‌شود. زيمل همان‌طور که در فن سايه‌‌روشن (چياروسكورو) (Chiaroscuro)( chiaroscuro) در نقاشی معمول است، جنبه‌های روشن پديده‌های اجتماعی را در برابر جنبه‌های تاريک آن‌ها قرار می‌دهد. او برای نمونه عشق و صميميت (Intimität)( intimacy) را در برابر فسق (Trivialität) ( triviality) گذاشت؛ يا تجربه‌ يگانه‌ هنری را در برابر ابتذال (Banalität)( banality) مواد مصرف روزانه تحت عنوان هنر ‌قرارداد.   

8. جامعه‌شناسی بزرگ

ترکيب چارچوب تحليلی فوق با در نظر گرفتن چهار بُعد و اجزای فرعی آن‌ها به برنامه‌ پژوهشی کاملاً پيچيده‌ای در حوزه‌ جامعه‌شناسی منجر شد که زيمل کوشيد آن را در اثر خود تحت عنوان «جامعه‌شناسی بزرگ» (Große Soziologie)( Great Sociology) با آوردن نمونه‌هايي بيش‌تر توضيح دهد. اين اثر که در سال 1908 انتشار يافت هنوز يکی از گنجينه‌های ادبيات جامعه‌شناختی به‌حساب می‌آيد.

9.  فلسفه پول

زيمل در سال 1900 کتاب مشهور «فلسفه‌ پول» را انتشار داد. او از 1897 تا 1900 بر روی اين اثر کارکرده بود. علاقه‌ زيمل به بررسی پول به اين دليل بود که او پول را «ناب‌ترين» نماد جامعه مدرن و رسانه‌ تعميم‌يافته‌ کنش‌ متقابل می‌ديد. زيمل با اين ديدگاه مخالف بود که اقتصاد پولی مدرن و اقتصاد پولی سرمايه‌داری جديد را بايد صرفاً روندی اقتصادی به‌حساب آورد. زيمل در «فلسفه پول» تلاش کرد بر یک‌جانبگی نظريه‌ بيگانگی مارکسيستی و تأثیر یک‌جانبه‌ عوامل اقتصادی غلبه کند.

10.   رويکرد فرهنگی زيمل

زيمل در سال 1911 با گذاشتن مقوله‌های گوناگون در کنار يکديگر «فرهنگ فلسفی» را منتشر کرد که حاوی بخش‌های اصلی نظريه‌ فرهنگی اوست. دست‌کم دو مقاله‌ اين مجموعه ارزش واکاوی و تأکيد دارد: «مفهوم و تراژدی فرهنگ» و «فرهنگ زنانه». او ادعا کرد که کيفيت فرهنگ زنانه بافرهنگ مردانه متفاوت است و علت اين‌که اين فرهنگ جلوه‌های بيرونی کمتری دارد به دليل سُلطه‌ استانداردهای مردانه در تمام عرصه‌های اجتماعی است.

زيمل در مقاله‌ «تراژدی فرهنگ» که اغلب با سوءتعبیر نقل‌قول می‌شود، موضوعی را مطرح کرد که در آن دوران مسئله‌  روز قلمداد می‌شد و آن مصيبت فرهنگی در جامعه‌ مدرن بود. تمايزی که او ميان فرهنگ «ذهنی» و «عينی» و ميان «شکل» و «زندگی» قائل بود او را در موقعيتی قرارداد تا بتواند در کنار تشخيص «تراژدی فرهنگ» دست‌کم دو مسئله‌ فرهنگی ديگر را مطرح کند: «فقر فرهنگی» (Kulturnot)() و «ذهن‌گرايي اغراق‌آميز» (übertriebener Subjektivismus)() . منظور او از «ذهن‌گرايي اغراق‌آميز» اشاره به يکی از مصيبت‌هايي است که انسان در جريان فردی‌ شدن در جامعه مدرن اسير آن شده است. انسان مدرن درروند تحول جامعه از اشيای فرهنگی ارزشمند جداشده و در ذهن‌گرايي غرق می‌شود، به‌طوری‌که مبتذل‌ترين اشيای روزمره مانند پول، زيرسيگاری، صندلی را اشيای هنری بی‌نظير می‌پندارد و رفتار خود را با توجه به اين تصور خود شکل می‌دهد. منظور زيمل از «فقر فرهنگی» اين است که انسان مدرن در برابر هر شکلی با اين ادعای غلط مقاومت می‌کند که شکل نيروی خلاق او را محدود می‌کند و او بيرون از هرگونه نهاد اجتماعی بهتر می‌تواند خلاقيت هنری خود را شکوفا کند. زيمل شکاف فزاينده ميان شکل‌های فرهنگی متنوع و موجود ازیک‌طرف و زندگی بی‌شکل از طرف ديگر را يکی از معضلات اصلی عصر خود می‌دانست. پديده‌ای که جلوه‌ی آن‌ را می‌توان در بحران‌های گوناگون ديد و در حال تبدیل‌شدن به فقر فرهنگی فراگير است. زيمل سرانجام «تراژدی فرهنگ» را تخريب اجتناب‌ناپذير فرهنگ ذهنی و عينی می‌دانست چراکه اين دو نوع فرهنگ صرفاً می‌توانند با يکديگر مقابله يا يکديگر را خنثی کنند.

11. زيمل و جنگ

زيمل ارزيابی می‌کرد که تعارض در شناخت‌های فرهنگی و نظری گوناگون به بحرانی در اروپا و به‌ویژه در آلمان منجر خواهد شد، بنابراين وضعيت طوری شده است که می‌توان جنگ را به‌مثابه‌ ابزاری برای تخليه‌ی هيجان (Katharsis)( catharsis) در نظر گرفت، پس جنگ بر اساس تشخيص آسیب شناسانه‌ او تنها داروی شفابخش فرهنگ مدرن است. زيمل در نوشته‌ «جنگ و تصميمات روحی» جامعه‌شناس سابق نيست، کسی که واقعيت اجتماعی را بافاصله گرفتن از موضوع پژوهش و با توجه به جوانب متضاد گوناگون بررسی می‌کرد، بلکه شخصی است که در شيپور جنگ می‌دمد و آن ‌را امکانی برای غلبه بر زرپرستی می‌بيند. زيمل به‌زودی متوجه شد که چه اشتباهی کرده است.

اقتباس از:

کسلر، دیرک (1394)، (گردآورنده)، نظریه‌های جامعه شناسان کلاسیک از اگوست کنت تا آلفرد شوتس، ترجمه کرامت اله راسخ، جلد اول، تهران: نشر جامعه شناسان.

 

وبلاگ تخصصی جامعه شناسی در ایران...
ما را در سایت وبلاگ تخصصی جامعه شناسی در ایران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : keramatollahrasekho بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 13:52