کرامت الله راسخ
نظریههای جامعهشناسی پیشرفته (1) (3)
1. زندگی
هربرت اسپنسر 27 آوریل 1820 در دربی (Derby) متولد و 8 دسامبر 1903 در بریتن (Brighton) درگذشت. پدرش روحانی پروتستان بود. او به مدرسه نرفت و خصوصی ریاضی و علوم طبیعی آموخت. اسپنسر نخست مهندس راهآهن (1843 تا 1848) و سپس روزنامهنگار نشریه اکونومیست (1848 تا 1852) شد. آثار اسپنسر بازتاب ساختارهای ارزشی مسلط در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی در عصر ملکه ویکتوریا (1819-1901) بود که 63 سال (1838-1901) بر بریتانیای کبیر سلطنت کرد. آثار او در ایالاتمتحده نیز با استقبال گسترده روبهرو شد. اسپنسر در آثار خود تلاش داشت ایدئولوژی سرمایهداری لیبرالی منچستری را علمی توجیه کند. توصیه او عدم دخالت دولت در امور مردم بود. از این فکر در ایالاتمتحده امریکا با شور استقبال شد. مفاهیمی مانند «بقای اصلح» - که او حتی قبل از داروین از آن استفاده کرد - یا مقوله «تنازع بقا» در ایالاتمتحده امریکا بهصورت شعارهای رایج درآمد. اسپنسر معتقد بود که تحول اجتماعی تابع قانون معتبر و جهانشمول تنازع برای بقا است. کشمکشهای اجتماعی مانند جنگ یا رقابت برای تکامل جامعه اهمیت محوری دارد. اسپنسر را نخستین فرد هوادار مکتب داروینیسم اجتماعی معرفی میکنند. این سادهنگری است، چون اسپنسر رقابت عریان بدون ملاحظههای اخلاقی را آدمخوری اقتصادی میدانست. اسپنسر معتقد بود که انسان به همان اندازه که خودخواه هست، نوعدوست نیز هست. او اساس جامعه را نیروی جنسی میدانست که اساس پیدایش نهاد خانواده نیز هست، لیکن در همین خانواده انسان «همدردی» را میآموزد. کودک انسان موجود ضعیفی است که حيات او مشروط به همدردی نزدیکان است. دلیل دیگر موفقیت قلمی اسپنسر پاسخ او به چگونگی رابطه دین و علم است. اسپنسر معتقد بود که خداپرستی صرفنظر از اینکه علم به چه دستاوردی درباره جزییات دست یابد، باید قلمرو امن باقی بماند. چیزی در جهان است که مطلق است و ناشناخته میماند. این پاسخ در آن زمان باب طبع خوانندگان بود و آنها با آغوش باز این نظر را میپذیرفتند.
2. آثار و ديدگاهها
اسپنسر مکتبی از خود بهجای نگذاشت، ولی او تا سالها يکی از بانفوذترین جامعهشناس خارجی در امریکا بود. هدف اسپنسر رسیدن به نظامی از فلسفه ترکیبی بود که برای تحقق اين هدف با اشتیاق اطلاعات جمعآوری میکرد. او در کتاب «مبانی مطالعه جامعهشناسی» و همچنین در «اصول جامعهشناسی» که حاوی شرح او بر جامعهشناسی هستند بخشی از این نظام را توضیح میدهد. اسپنسر اثباتگرا بود و به معنا و جوهر پدیدهها کاری نداشت، بلکه کوشش او معطوف به استفاده از تفکر علمی برای تحلیل روندهای تاریخی و اجتماعی بود. همانطور که در علوم تجربی معمول است، او معتقد بود که در جامعهشناسی نیز واقعیتهای مشاهدهپذیر نیازی به تفسیر ندارند، بلکه باید درصدد تعیین روابط واقعی میان آنها بود. اساس هر گزاره واقعی در جامعهشناسی که علم گسترش دامنه علوم به حوزه تحلیل علمی جامعه انسانی است، باید، همان چیز مشاهدهپذیر باشد. او زیستشناسی را سرمشق جامعهشناسی میدانست. اسپنسر مانند کنت جامعهشناسی را پیچیدهترین علم ارزیابی میکرد و آن را دربرگیرنده تمام علوم میدانست.
3. نظريه تکامل
اسپنسر کلید شناخت جهان را فهم تکامل میدانست که بدون خواست انسان در جریان است و انسان تأثیری بر روند آن ندارد. او جامعهشناسی را علم مطالعه تکامل در پیچیدهترین شکل آن میدانست. منظور او از «تکامل در پیچیدهترین شکل آن» روشن نیست، بنابراین رهیافت تکامل او گوناگون تفسیر شده است. رابرت جی پرینچهار تعریف اسپنسر از مفهوم تکامل را از یکدیگر متمایز میکند:
این تعاریف وجه مشترکی دارند و آن تحول عنصرهای همگن غیر مرتبط به ناهمگن مرتبط است، مثلاً تکامل جامعه قطاعی و پراکنده همگن فئودالی به جامعه ناهمگن ولی مرتبط مدرن.
4. نظريه دگرگونی اجتماعی
به عقیده اسپنسر تمام دگرگونیها ـ از دگرگونیهای کیهانی اولیه تا آخرین نتایج فرهنگی ـ بازتاب تبدیل همگن به ناهمگن درروند تکامل است. اسپنسر مفاهيم نهادها، ساختار و کارکرد اجتماعی را در چارچوب رهیافت خود از دگرگونی اجتماعی بررسی کرد. دگرگونیهای درون ساختارها به تغییر کارکردهای آنها میانجامد، به عبارتی کارکرد کل از نظر او به کارکرد اجزاء وابسته است. بنابراین، هرچه کل پیچیدهتر شود، به همان میزان وابستگی میان اجزا آن بیشتر میشود، بهطوریکه اگر اجزاء از همپاشیده شود، کل نظام فرو خواهد ريخت. اسپنسر بهاینترتیب به فکر تصور جامعه بهمنزله اُرگانیسم رسید، بدون آنکه اُرگانیسم را پدیدهای مادی یا عینی تصور کند. اسپنسر سهنظام کارکردی را از یکدیگر متمایز میکند که در روند تکامل شکلگرفتهاند، نظام تأمین مواد خوراکی یا صیانت، نظام توزیع و سرانجام نظام نظمدهنده.
5. جامعه و دخالت در ساختار آن
اسپنسر با تحلیل فرایند دگرگونی اجتماعی میخواست چگونگی نظم اجتماعی را کشف و توضیح دهد. او جامعه را نظام اجتماعی خودسامان ده (self-regulating social systems) میفهمید که درروند سازگاری مستمر با محیط تکامل پیدا میکند. او این فرایند را کوشش برای رسیدن به توازن جدید میدید، ضمن آنکه این توازن جدید نیز سیال است، البته به نظر او این امکان نیز وجود دارد که این تلاش به ثبات و رکود بیانجامد. اسپنسر درصدد طرح نظریهای درباره پایداری ساختارهای اجتماعی نبود. لیکن معتقد بود که همبستگی اجتماعی مشروط به وجود میزان مشخص شروط عمومی معین است. اسپنسر مانند مارکس و کنت موافق دخالت علمی درروند اجتماعی نبود، بلکه از نظریهای دفاع میکرد که میتوان آن را «کنشگرایی متناقض» (paradoxical actionism) داد که بر اساس آن روندها اجتماعی بر اساس قوانین خاصی متحول میشوند، ضمن آنکه پیچیدگیهای زیاد کنشهای اجتماعی و مشکلات ناشی از این پیچیدگیها میتواند به نتایج خاص منجر شوند.جامعهشناسی بهمنظور جلوگیری از پیشآمدهای خاص باید در طرحهای کوتاهمدت خود از شتابزدگی و عملهای نا اندیشیده خودداری کند. همبستگی متقابل بین نظامهای اجتماعی تا آن اندازه پیچیده است که نتایج مداخله بر اساس نقشه را نمیتوان پیشبینی کرد. اسپنسر درهرحال تحولات اجتماعی را فرایندی آرام و تدریجی میدانست که نمیتوان به آن شتاب داد، اما میتواند مانع آن شد. اسپنسر به نتایج ناخواسته کنش اجتماعی اشاره کرد و معتقد بود که هرگونه دخالت درروند تغيير و توسعه اجتماعی به این دلیل خطرناک و بیثمر است که نتایج پیشبینی نشدی دخالت با برنامه در مجموعه پیچیده نظام اجتماعی همیشه بیشتر از نتایجی پیشبینیشده ناشی از دخالت با برنامه است.
6. جامعه نظامی و جامعه صنعتی
اسپنسر با طرح دو مقوله «جامعه نظامی» و «جامعه صنعتی» طرحی از روند «تکامل» جوامع انسانی ترسيم کرد. به نظر او جوامع نظامی مضمحل و در جوامع صنعتی مستحیل میشوند. جوامع نظامی مجموعههای انسانی هستند که تمام مردم در زمان جنگ قشون نظامی و در زمان صلح قشون مترصد جنگ هستند. جوامع نظامی معمولاً جمعيت متوسط با تمایزات درونی اندک دارند. بقای جوامع نظامی به این بستگی دارد که بتوان بخش عظیمی از منابع را صرف هزینههای نظامی کرد. ضرورت نظامی ایجاب میکند اینگونه جوامع از قدرت متمرکز برخوردار باشند.
جوامع صنعتی برخلاف جوامع نظامی در درون خود تمایزهای زیادی دارند. تحرک فردی در جوامع صنعتی زیاد است. همکاری در اینگونه جوامع داوطلبانه است. وظیفه دولت دز جوامع صنعتی خدمت به شهروندان است. دخالت دولت در جوامع صنعتی بهجای وفاق داوطلبانه الزاماً به شکست میانجامد. بازار آزاد شکل اقتصادی را تعیین میکند. پایگاه اجتماعی برخلاف جوامع نظامی در اینگونه جوامع اکتسابی است و نه انتصابی. تجارت و دیپلماسی و نه قوای نظامی عامل تعیینکننده مناسبات با دیگر جوامع است. اسپنسر در شرح جامعه صنعتی نظراتی را مطرح کند که درنهایت به شکلگیری نظریه تأثیر کنش متقابل بر رفتار انسان منجر میشود.
7. جامعهشناسی
اسپنسر ادعا میکرد که با جامعهشناسی خود توانسته تاریخ گذشته و آینده بشر را توضیح دهد. این ادعا نتیجه منطقی پذیرش چشمانداز درزمان (diachronic) از تاریخ است که بر اساس آن رویدادهای تاریخی انحصاری و تکرارناپذیر و ناشی از تأثیر نیرویهای اجتماعی هستند. وظیفه جامعهشناسی در این شرایط تشخیص و تعیین این نیروها و شناخت و استنتاج مسیر حرکت آنها است. او نتوانست این ادعای خود با جمعآوری اطلاعات تاریخی مستدل کند. شیوه کار او سبب ناتوانی او در اثبات این فرضیه شد. شيوه کار او بهاینترتیب بود که او نخست قوانین را مطرح میکرد که ادعا داشت درست هستند و سپس برای اثبات ادعاهای خود اطلاعاتی را جمعآوری میکرد. تصور او این بود تمام کائنات از قواعدی پیروی میکنند. او وظیفه خود را کشف این قواعد از طريق جمعآوری اطلاعات میدانست.
8. نظريه اُرگانيسم (انداموارگی)
اسپنسر برخلاف ادعای بسیاری جامعه را با اُرگانیسم یکی نمیدانست. او معتقد بود که تنها تشابه ممکن میان جامعه و چیزهای دیگر توازن اصولی و تنظیم اجزای آنها است. هدف او از تشبیه اُرگانیسم با جامعه صرفاً استفاده از مقوله شباهت بهصورت ابزار اکتشافی بود. او معتقد بود که اجزای مجزای حیوان بیان کلی مشخص است، در حالی اجزای مجزای جامعه بیان کلی انضمامی است.
9. تأثير بر نظريه نظام
نظریه نظام جدید نیز از مقوله اُرگانیسم بهعنوان ابزار اکتشافی استفاده میکند. تحلیل نظام روش مناسب برای پی بردن به ویژگیهای عام از طریق بررسی موارد خاص است. ازآنجاکه نظامهای زنده که به زبان اسپنسر اُرگانیسم نامیده میشود، نظامهای باز هستند، باید محیط اطراف آنها و همچنین عوامل تأثیرگذار بر سازگاری رفتار آنها مشخص شوند. اسپنسر با طرح تأثیر متقابل جامعه و واحدهای تشکیلدهنده آن به نظریه نظام نزدیک میشود و مینویسد، «باید به تأثیر جز بر کل» و «تأثیر کل بر جز» توجه شود. تأثیر متقابل جز و کل اساس جامعهشناسی اسپنسر است.این نظرات قدمهای اول در مسیر تدوین «نظریه نظام عمومی» (general systems theory) جدید است که ادعا میشود از جامعترین چارچوب نظری و علمی برخوردار است. نظریهپردازان نظریه نظام بهاینترتیب عامگرایان علمی (Scientific Generalist) جدید هستند که در رشتههای گوناگون علمی با مدلهای انتزاعی یکسان کار میکنند.
10. تأثيرگذاری
اسپنسر مدت طولانی مینوشت و فعالیت قلمی داشت (1902-1839). این تنوع در آثار سبباختلافنظر میان کارشناسان در ارزیابی آثار او شده است. او در درازای زمان در برخی نظرهای خود تجدیدنظر کرد. برخی معتقدند که جامعهشناسی بریتانیایی در بحث نظری با اسپنسر شروعشده است. پارسونز به سه ویژگی اساسی جامعهشناسی اسپنسر اشاره میکند. اول نگاه به جامعه بهصورت نظامی خودسامانده، دوم تصور از تمایزهای کارکردی و سرانجام رهیافت تکامل. تصور جامعه بهمنزله نظامی خودسامانده و اندیشه تمایز کارکردی او با نظریه مدرن جامعهشناختی کارکردی نزدیک است. اسپنسر در پیدایش نظریه نظام جدید نيز نقش داشت. اسپنسر برای زیستشناسی درروند تحول جامعهشناسی همان اهمیتی را قائل بود که امروز نظریهسازان نظریه نظام برای آن در چارچوب نظریه خود قائلاند. مفاهیمی مانند بقای حیات، انطباق، توازن و غیره از مفاهیم کلیدی دستگاه نظری اسپنسر هستند.
تحلیل «منصفانه» اسپنسر را تنها میتوان با توجه به زمینه وضعیت معرفتی و فضای ذهنی قرن 19 انجام داد. اسپنسر را حتی در همان چارچوب نیز نمیتوان نظریهسازی محافظهکار با مدافع ایدئولوژی ارتجاعی سرمایهداری و هوادار سینهچاک انگلستان عصر ویکتوریا دانست. اسپنسر درنهایت این آرمان را داشت که وضعیتی ایجاد شود که در آن هر کس با توجه به مهارت و استحقاق خود در جامعهای آزاد از دخالت دولت با آرامش در جستجو سعادت خود باشد. اسپنسر در پاسخ به این پرسش که هدف نهایی چیست؟ در کتاب «مبانی فلسفه» رهیافت «درهمریختگی» (آنتروپی) (entropy) را طرح میکند که بر اساس آن هدف نهایی تمام تغییر شکلهای مشاهدهپذیر رسیدن به وضعیت سکون است. اسپنسر همچنین مبادی «سیبرنتیک» یا همان علم «سازوکارهای هدایت» را درزمینه تحلیل رشد جمعیت مطرح کرد. هر نوع مخلوقی نسل در نسل بهطور مستمر تولیدمثل و رشد میکند تا زمانی که عوامل مرگ بر عوامل هستی پیشی گیرد. اسپنسر در اینجا روند توازن سیال نظام جمعیتی یا همان زیستجا (biotope) را در ارتباط با مناسبات زیستبوم (ecologically) توضیح میدهد. او تلاش میکند تغییر در نقطه توازن زیستجای جامعه را به کمک بازخوردهای منفی توضیح دهد. شمار ازدواجها در دوران رونق افزایش و در زمان رکود و نا دار کم میشود، بهسادگی قابلتشخیص است که بهمجرد آنکه نیروهای انبساطی افزایش داشته باشند، نیروهای انقباضی کاهش پیدا میکنند و برعکس. بنابراین تا زمانی که شروط متغیرهای درگیر اجازه دهند توازن کامل آنها برقرار است.
اگر آثار اسپنسر با دقت خوانده میشد، این امکان وجود داشت که نظریه جامعهشناسی تحولی دیگر را تجربه میکرد. این حکم بهویژه در مورد نظریه نظام صادق است. همین پرسش را میتوان در مورد نظریه کنش متقابل نمادین طرح کرد. آیا این امکان وجود نداشت که این نظریه را با استفاده از نظرات اسپنسر درباره «حاکمیت رسوم»( Rule of the ceremonial) تکمیل کرد؟ حتی امروز نظرهای او درباره زنان، جنسیت و جامعهشناسی موسیقی مطرح هستند، نظریه تکامل که جای خود را دارد. عدهای معتقدند که وقت آن رسیده است که داغ داروینیسم اجتماعی از پیشانی جامعهشناسی اسپنسر پاک شود.
اقتباس از:
کسلر، دیرک (1394)، (گردآورنده)، نظریههای جامعه شناسان کلاسیک از اگوست کنت تا آلفرد شوتس، ترجمه کرامت اله راسخ، جلد اول، تهران: نشر جامعه شناسان.
برچسب : نویسنده : keramatollahrasekho بازدید : 174