2. کارل مارکس (1883-1818)

ساخت وبلاگ

کرامت الله راسخ

نظریه‌های جامعه‌شناسی پیشرفته (1) (2)

کارل مارکس (1883-1818)

1. زندگی

کارل مارکس در خانواده وکیل کلیمی در 5 ماه مه 1818 در شهر ترییر (trier) متولد شد. خانواده او به کلیسای پروتستان دولتی پروس گرویده بودند. مارکس از 1835 تا 1841 نخست حقوق در شهر بُن و سپس فلسفه و رشته‌های وابسته را در برلین تحصیل و در سال 1841 فارغ‌التحصیل شد. او به دلایل سیاسی نتوانست در دانشگاه کاری پیدا کند و روزنامه‌نگار شد. مارکس از سال 1843 تا زمان مرگش، 14 مارس 1883، صرف‌نظر از اقامت‌های کوتاه در آلمان، اغلب در خارج زندگی کرد. او نخست به پاریس رفت (1843)؛ سپس به بروکسل (تا سال 1848) و در سال 1849 به جرم تشویش اذهان عمومی از آلمان اخراج و به لندن رفت و تا آخر عمر آنجا ماند. مارکس در لندن نوشتن آثاری درباره فلسفه و اقتصاد را شروع کرد و گاهی نیز فعالیـت سیاسی می‌کرد. او در سال 1844 با نویسنده و کارخانه‌دار آلمانی، فریدریش انگلس، آشنا و این دوستی و آشنایی تا پایان عمر دوام داشت. مارکس در دوران 65 ساله حیاتش شهرت چندانی نداشت. شهرت او با استقرار نظام کمونیستی در روسیه در سال 1917 که با نام او انجام گرفت جهانی شد.

چهار عامل بر زندگی فکری مارکس تأثیر بنیاد گذاشتند: اول فلسفه هگل و فلسفه ایدئالیسم آلمانی به‌طورکلی، دوم جنبه اجتماعی که در قرن نوزدهم محور اصلی زندگی جمعی بشر در عصر مدرن شد، سوم جنبش سوسیالیستی در فرانسه به‌خصوص افکار پیر جوزف پرودن (1809-1865) (Pierre-Joseph Proudhon) و چهارم نظرات اقتصادان بریتانیایی ازجمله آدام اسمیت (1723-1790) و دیوید رکاردو (1772-1823). مارکس تا آخر عمر تحت تأثیرتفکر فلسفی هگل قرار داشت و در همين چهارچوب به کمک مفاهيم تجربی طرحی کلی و انتزاعی از تحول تاريخی ريخت. هواداران هگل پس از مرگ او در سال 1831 به سه گروه تقسیم شدند: راست، میانه و چپ.مارکس به جناح چپ هواداران هگل تعلق داشت. نظام جدیدی از اوایل قرن شانزدهم به‌تدریج در غرب ظهور یافت که عنوان جامعه مدرن گرفت. فکر امکان ساختن جامعه در بستر تحول فکری ناشی از عصر مدرن شکل گرفت. مدرنیسم این فکر را القاء می‌کرد که انسان می‌تواند سرنوشت خود را تعیین کند و به قولی آینده خود را با مشارکت در زندگی گروهی بسازد. فکر ساختن جامعه در قرن نوزدهم به مرحله طرح‌های عملی رسید. مارکس یکی از برجسته‌ترین طراحان جامعه شد. او يکی از نخستين طراحان «جامعه برساختی» است.

2.  آثار و افکار

2.1  خانواده مقدس

دو اثر اولیه مارکس «خانواده مقدس» و «ایدئولوژی آلمانی» در حدود سال‌ها 1844 و 1845 تحت تأثیر افکار هگل و در جدال نظری با طیف‌های گوناگون هوادار او نوشته شدند. کتاب «خانواده مقدس» اثر مشترک او با فردریش انگلس است که در اوایل سال 1845 منتشر شد. کتاب دیگری که در همان سال 1845 منتشر شد و از اهمیت برخوردار است «ایدئولوژی آلمانی» است. کتاب «خانواده مقدس، نقدی بر نقد نقادانه، علیه برونو باور و اصحابش» اثر مشترک مارکس و انگلس حاوی جدال نظری مارکس با برونو باور (1809-1882) (Bruno Bauer) است. باور در سال 1843 «ماهنامه ادبی عمومی» (die Allgemeine Literaturzeitung) را به کمک برادرش اگبرت (Egbert) بنیان گذاشت که در اکتبر 1844 بسته شد. باور در این گاهنامه نظریه خود تحت عنوان «نظریه نقد ناب» (Theorie der Reinen Kritik) را تبلیغ می‌کرد. مارکس در کتاب «خانواده مقدس، نقدی بر نقد نقادانه» نظریه باور را با استفاده از طعنه‌های نیشدار نقد کرد. منظور مارکس از «خانواده مقدس» اطرافیان باور به‌خصوص برادرش بود و «نقد نقادانه» اشاره کنایه‌آمیز به نظریه «نقد ناب» باور دارد و منظور او از «اصحابش» «اخوان باور» است که عنوان‌های فرعی کتاب «خانواده مقدس» هستند. مارکس و انگلس کتاب «خانواده مقدس» را تحت تأثیر آثار لودویگ فوئرباخ به‌خصوص کتاب «جوهر مسیحیت» (1841)(Das Wesen des Christentums) و نظریه «مادی‌گرایی انسان‌گرایانه» و «واقعیت‌گرایی انسان گرایانه» او نوشتند. فوئرباخ در مقابل فلسفه ایدئالیسم هگل مدعی شد که طبیعت مستقل از تمام فلسفه‌ها وجود دارد و تنها بستر برای انسان طبیعت است. موجودات ماوراء طبیعی که مخلوق تصورات دینی انسان است، چیزی جز بازتاب قدرت تخیل بشر نیست. مارکس و انگلس مانند بسیاری دیگر در آن عصر مجذوب نظریه «ماتریالیسم انسان‌گرایانه» فوئرباخ شدند. آن‌ها به‌شدت از فوئرباخ در مقابل هگلی‌های جوان حمایت کردند که در سنت هگل، تاریخ را بیان تکامل خرد انسانی و تلاش برای تغییر مسیر آن را بی فایده می‌دانستند و درنتیجه فعالیت سیاسی را نفی می‌کردند. (مارکس، خانواده مقدس، فصل 6، 1358: 140 – 259). مارکس در این کتاب از ماتریالیسم فوئر باخ حمایت می‌کند، ضمن آن‌که نشانه‌های جدایی آن‌ها در همین اثر دیده می‌شود. کتاب «ایدئولوژی آلمانی» یکی از مهم‌ترین آثار مارکس در نقد فوئرباخ است.

2.2 ایدئولوژی آلمانی

کتاب «ایدئولوژی آلمانی» دومین کتاب مهم مارکس در اواسط دهه پنجم قرن نوزدهم است. «ایدئولوژی آلمانی» عمدتاً در سال‌های 1845 و 1846 توسط مارکس نوشته شد و فردریش انگلس، موس [موسی] هس (Moses Hess) (1812-1875) و جوزف ویدِمیر (1818-1866) (Joseph Arnold Weydemeyer) با او در نگارش متن همکاری کردند. «ایدئولوژی آلمانی» و «نظریه‌هایی درباره فوئر باخ» که هر دو در سال 1845 نوشته شدند در دوران زندگی مارکس منتشر نشدند. این دو اثر از مهم‌ترین آثار مارکس درزمینه ماتریالیسم تاریخی هستند. تنها یک مقاله از متنی که بعدها با عنوان «ایدئولوژی آلمانی» چاپ شد در دوران حیات نویسندگان آن به چاپ رسید. کتاب «ایدئولوژی آلمانی» به‌طور کامل برای نخستین بار در سال 1932 و بار دیگر در چهارچوب انتشار «مجموعه آثار مارکس و انگلس» در سال 1958 منتشر شد. متن بازنگری شده این اثر در سال 1965 در مسکو در سال 1966 در «جمهوری دموکراتیک آلمانی» (آلمان شرقی) منتشر شد. این اثر در سال 1972 در چهارچوب «مجموعه آثار مارکس و انگلس» از نو منتشر شد.

کتاب «ایدئولوژی آلمانی» حاوی نقد به «هگلی‌های جوان» از جمله لودویگ فوئرباخ (1804-72)(Ludwig Andreas von Feuerbachبرونو باور و ماکس اشتیرنر (1806-1856)(Max Stirne) با نام واقعی يوهان کاسپر اشميت (Johann Kaspar Schmidt) و سوسیالیست‌های آلمانی در آن عصر است. فوئرباخ در «ماتریالیسم انسان گرایانه» خود مدعی تأثیر طبیعت بر تفکر و تصورات انسان شده بود. مارکس بعد از او ادعا داشت که علاوه بر طبیعت، مناسبات زندگی انسان نیز بر تفکر انسان تأثیر دارد. مناسبات زندگی و به تبع آن مناسبات اجتماعی پدیده‌های تاریخی هستند. این نظریه فلسفی او به همین دلیل بعدها ماتریالیسم تاریخی نامیده شد. بنابراین، افکار انسان تحت تأثیر مناسبات اجتماعی در عصر معین،منطقه زندگی، جایگاه اجتماعی، تصورات اخلاقی و زیباشناختی او قرار دارند، پدیده‌هایی که تاریخی هستند. آگاهی تعیین‌کننده انسان نيست، بلکه زندگی آگاهی انسان را تعیین می‌کند. طبقه حاکم افکار خود را بر طبقات دیگر تحمیل می‌کند. منافع هیئت حاکم به نادرست منافع تمام جامعه تحریف می‌شود. مارکس و انگلیس از افکاری طبقه حاکم تحت عنوان «ایدئولوژی» نام می‌بردند که در خدمت منافع طبقه حاکم قرار دارد. منافع طبقه حاکم در چهارچوب ایدئولوژی حاکم تنها منافع مشروع قلمداد می‌شود. ایدئولوژی غالب را می‌توان با انتقاد افشاء کرد، درحالی‌که انقلاب تنها راه غلبه بر ایدئولوژی حاکم است، چراکه انقلاب زمینه مادی شکل‌گیری ایدئولوژی را از میان می‌برد. افکار مارکس در کتاب «ایدئولوژِی آلمانی» منسجم شد و حدود آن تعیین گردید. مارکس با این اثر از «ماتریالیسم انسان گرایانه» فوئرباخ جدا و به فلسفه «ماتریالیسم تاریخی» خود رسید.

2.3 دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی 1844

جزوه «دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی 1844» که همچنین با عنوان «دست‌نوشته‌های پاریس» شهرت دارد، دراثنای اقامت مارکس در پاریس در نیمه اول سال 1844 نوشته‌ شده است و ازجمله آثار اولیه مارکس به‌حساب می‌آید. این اثر اصولاً برای انتشار نوشته‌نشده بود. «دست‌نوشته‌ها» حاوی مقولات و نظراتی هستند که بعدها در اثر اصلی او «سرمایه» به شکل نظراتی منسجم با توضیحات مفصل منتشر شدند. این اثر نیز در سال 1932 انتشار یافت. «یادداشت‌های پاریس» حاوی نخستین تلاش‌های مارکس برای پیوند بین اقتصاد با فلسفه‌اش است. تغییر فکر مارکس و فاصله گرفتن او از «هگلی‌های چپ» در این اثر به‌وضوح دیده می‌شود. متن از پیشگفتار و سه دفتر یا بخش تشکیل‌شده است. دفتر اول حاوی چهارفصل است: 1(دستمزد؛ 2) سود سرمایه؛ 3) بهره مالکانه؛ 4) ازخودبیگانگی یا بیگانگی از کار. یک مقاله از دفتر دوم فقط تحت عنوان «مناسبات مالکیت خصوصی» باقی‌مانده است. موضوع دفتر سوم رابطه بین مقولات فوق است و از 6 فصل به شرح زیر تشکیل‌شده است: 1) مالکیت خصوصی و کار؛ 2) مالکیت خصوصی و کمونیسم؛ 3) نیازها و تولید؛ 4) تقسیم‌کار؛ 5) پول؛ 6) نقد دیالکتیک هگل و فلسفی عمومی.

دفتر اول

          I.            دستمزد: ميزان دستمزد حاصل مبارزه بین سرمایه‌داران و کارگرانی است که در نظام سرمایه‌داری کالا می‌شود. کارگران در وضعیت رکود اقتصادی بیشترین صدمه را می‌بینند. آن‌ها در زمان رونق اقتصادی نیز زیر فشار کاری و رقابت بین سرمایه‌داران قرار دارند. رونق اقتصادی رقابت را تشدید کرده و از اين طريق زمینه برای خارج شدن سرمایه‌داران کوچک از دور رقابت و پیوستن آن‌ها به صفوف کارگران فراهم می‌شود. کارگران در فرایند تولید تا سطح ماشین تنزل داده می‌شوند و باید با ماشین‌ها نیز رقابت کنند. به‌علاوه، رونق و رشد اقتصادی سبب افزایش تولید و بحران‌های دوره‌ای می‌شود.

        II.            سود سرمایه: سود سرمایه حاصل احترام به‌حق مالکیت است. سود سرمایه از طریق انحصار، ویژگی منحصربه‌فرد کالا یعنی تولید شدن کالا برای بازار و تقاضا تضمین می‌شود. سود سرمایه از طريق توليد کالا و پیشرفت فناوری تضمين می‌شود. پیشرفت سبب بالا رفتن دستمزدها نمی‌شود، بلکه سبب افزایش سود سرمایه می‌شود. تلاش سرمايه‌داران برای افزایش سرمایه همیشه برای جامعه سودآور نیست. رقابت بین سرمایه‌داران سبب افزایش دستمزدها، کاهش قیمت کالاها در بازار، کاهش کیفیت کالاها، کاهش سود و درنهایت ورشکستگی بسیاری از سرمایه‌دارها و پیوستن آن‌ها ب صفوف طبقه کارگر می‌شود.

       III.            بهره مالکانه: بهره مالکانه حاصلبهره گرفتن مالکان از زمین و سهم گرفتن از محصولات آن است. افزایش تقاضا سبب افزایش قیمت‌ها و درنتیجه افزایش بهره مالکانه می‌شود. افزایش بهره مالکان سبب انباشت ثروت مالکان و فراهم شدن امکان مشارکت آن‌ها در فرايند سرمایه‌داری و صنعتی شدن کشاورزی می‌شود. صنعتی شدن کشاورزی سبب می‌شود تا دهقانان نیز به طبقه کارگر بپوندند. جامعه درنهایت به دو طبقه کارگر و سرمایه‌دار تقسیم می‌شود. این فرایند به معنای پایان نظام فئودالی و آغاز عصر نظام سرمایه‌داری است. انحصار سرمایه سبب نارضایتی عمومی و انقلابی می‌شود که خواهان رفع انحصار هستند.

       IV.            بیگانگی از کار یا ازخودبیگانگی: کارگر از چهار طریق اسیر بیگانگی از خود می‌شود. اول، کارگر با محصولی که تولید می‌کند بیگانه است؛ دوم، فعالیت تولیدی او تحت تأثیر عوامل بیرونی انجام می‌شود. سوم، کارگر از خود به‌منزله انسان بیگانگی شود، چهارم، بیگانگی از خود به‌منزله انسان به بیگانگی از انسان‌های دیگر منجر می‌شود.

دفتر دوم:

          I.            مناسبات مالکیت خصوصی: کارگران سرمایه را تولید می‌کنند و سرمایه کارگران را. کار ضامن حیات کارگران به‌منزله انسان و طبقه اجتماعی می‌شود. صنعتی شدن کشاورزی سبب می‌شود تا دهقانان رعیت وابسته به زمین نباشند، بلکه «کارگران آزاد» مالک نیروی کار خود شوند. فرایند پیدایش و استحکام مالکیت خصوصی در سه مرحله اتفاق افتاد. در مرحله اول در عصر کمونیسم اولیه کار و سرمایه یکی بودند؛ 2. در عصر فئودالیسم کار و در مقابل سرمایه قرار گرفت و زمینه برای تحول فئودالیسم به سرمایه‌داری فراهم شد؛ 3. در عصر سرمایه‌داری سرمایه در فرایند رقابت در مقابل سرمایه قرار گرفت.

دفتر سوم:

          I.            رابطه مالکیت خصوصی و کار: محصولات توليد شده در فرایند ارتباط مالکیت خصوصی و کار کالا می‌شود، یعنی فرآورده برای بازار تولید می‌شود. کالا از خصوصیت «طلسم وارگی»، يعنی چيزی بيشتر از آن چيزی که هست، برخوردار می‌شود، چراکه کالا فقط برای مصرف تولید نمی‌شود.

        II.            مالکیت خصوصی و کمونیسم: مالکیت در عصر کمونیسم عمومی است. جامعه پس از عمومی شدن مالکیت باید در مسیر از بین بردن دولت حرکت کند. مالکیت خصوصی در این مرحله به عمومی‌ترین معنای خود وچود دارد. کمونیسم در این مرحله هنوز جنس انسان را در برنگرفته است. این در مرحله سوم اتفاق می‌افتد. در اینجا است که انسان از نو انسانی و طبیعی می‌شود. انسان در جامعه کمونیسم از زندگی لذت می‌برد، بدون اینکه مالکیت داشته باشد.

       III.            نیازها و تولید: انسان سرمایه‌دار به پول وابسته است، بدون پول نمی‌تواند نیازهای خود را برطرف کند. انسان اگر سرمایه‌دار باشد از کالا و اگر کارگر باشد از نیروی کار خود به‌منزله دام یا طعمه برای کسب پول استفاده می‌کند تا نیازهایش را رفع کند. پول به‌این‌ترتیب تنها نیاز انسان می‌شود. نیازهای طبیعی انسان مانند تفریح، حرکت و تغذیه متنوع در سایه نیاز به پول قرار می‌گیرد. پول به اين ترتيب از ويژگی ابزار مبادله صرف جدا و از ويژگی طلسم‌وارگی برخوردار می‌شود.

       IV.            تقسیم‌کار: آدام اسمیت تقسیم‌کار را نتیجه عقل انسان می‌دانست. تقسیم‌کار سبب می‌شود تا فعالیت انسان جنبه اجتماعی پیداکرده و جامعه شکل بگیرد. جامعه حاصل تقسیم‌کار است. اقتصاد کلاسیک مالکیت خصوصی را شرط فعالیت انسان می‌داند. مارکس این نظر را بدون تفسیر رد می‌کند.

        V.            پول: پول در نظام سرمایه‌داری مستقل و از ماهيت هستی‌شناسانه برخوردار می‌شود. پول خصوصیات منفی انسان مانند تنبلی و زشتی را می‌پوشاند. پول سبب می‌شود تا همه‌چیز به‌عکس خود تبدیل شود: خواستن بدون پول به ناتوانستن منجر می‌شود و نخواستن با پول به توانستن.

       VI.            نقد دیالکتیک هگل و فلسفی عمومی: مارکس در این بخش به پرسش‌های فلسفه مادی‌گراییفوئرباخ پرداخته و از فوئرباخ در مقابل هگل دفاع می‌کند.اصول اصلی اين فلسفه به شرح زير است: 1. فلسفه در واقع مذهب است که بیگانگی انسان را به دنبال دارد؛ 2. مادی‌گرایی واقعی به معنای استقرار مناسبات انسانی است؛ 3. انسان آن‌طور که هگل تصور می‌کرد موجودی روحی نیست، بلکه موجودی عمل‌کننده است. مارکس نقد نظریه هگل دربارهدولت و دین را نیز به آن اضافه می‌کند. دین و دولت در خدمت شکوفایی انسان قرار ندارند، بلکه او را از خودش بیگانه می‌کنند.

2.4 مانیفست حزب کمونیست

مارکس و انگلس رساله «اساسنامه حزب کمونیست»، «بیانیه کمونیست» یا «مانیفست حزب کمونیست» (The Communist Manifesto) را به توصیه «اتحادیه کمونیست‌ها» (the Communist League ) در آستانه سال‌ها 1847/1848 نوشتند. مارکس و انگلس در این کتاب جهانی بینی را معرفی کردند که بعدها عنوان «مارکسیسم» گرفت. کتاب با نوید ظهور کمونیسم آغاز و با شعار «پرولتاریا جهان متحد شوید» به پایان می‌رسد. کتاب از چهارفصل و پیوست تشکیل‌شده است. عنوان فصل اول «بورژوازی و پرولتاریا» است. عنوان فصل دوم «پرولتاریا و کمونیست‌ها» است. در فصل سوم تحت عنوان «منابع سوسیالیستی و کمونیستی» رویکردهای دیگر درباره سوسیالیسم معرفی می‌شوند. مارکس و انگلس در فصل چهارم با عنوان «مواضع کمونیست‌ها در قبال احزاب گوناگون مخالف» به ارزیابی موضع احزاب مختلف در کشورهای اروپایی در مقابل کمونیست‌ها می‌پردازند.

2.5 مبارزه طبقاتی در فرانسه

کتاب «مبارزه طبقاتی در فرانسه» نخستین کتاب از سه‌گانه مارکس با محتوای انقلاب با رویکرد جامعه‌شناختی است که در سال 1850 تحریر شده است. موضوع کتاب شکست انقلاب‌های اروپایی در سال 1848 و ظهور ناپلئون سوم به‌اصطلاح لوئی بناپارت است. کتاب از چهار بخش زیر تشکیل‌شده است: 1) بخش اول «شکست ژوئن 1848»؛ 2) بخش دوم «سیزدهم ژوئن 1848»؛ 3) بخش سوم «نتایج سیزدهم ژوئن 1848»؛ بخش چهارم «الغاء حق رأی عمومی 1850». اين تاريخ‌ها نشانگر نقاط عطف در صعود و سقوط لوئی بناپارت هستند.

 

2.6 هجدهم برومر لوئی بناپارت

کتاب «هجدهم برومر لوئی بناپارت» دومین اثر از سه‌گانه مارکس با محتوای انقلاب با رویکرد جامعه‌شناختی است که در سال 1852 منتشر شد. موضوع کتاب «هجدهم برومر لوئی بناپارت» قدرت گرفتن لوئی بناپارت بعد از انقلاب 1848 در فرانسه است. این کتاب از دو پیشگفتار از مارکس و انگلس و 7 بخش بدون عنوان ‌که فقط با اعداد از یکدیگر متمایز شده‌اند، تشکیل‌شده است. محتوای کتاب مشابه «مبارزه طبقاتی در فرانسه» و مکمل آن است.

2.7 رئوس اساسی نقد اقتصاد سیاسی (گروندریسه)

کتابی که بعدها با عنوان «رئوس اساسی نقد اقتصاد سیاسی» یا «گروندریسه» منتشر شد، عنوان یادداشت‌هایی است که مارکس در سال‌های 1857 و 1858 در لندن نوشته است. مارکس در گروندریسه برای نخستین بار مبانی و جزئیات «نظریه ارزش» و به دنبال آن «نظریه ارزش اضافی» خود را طراحی کرد. این یادداشت‌ها مبنای کتابی قرار گرفت که در سال 1859 تحت عنوان «مقدمه‌ای بر نقد اقتصاد سیاسی» منتشر شد و طرحی اولیه از شاهکار او «سرمایه» (کاپیتال) است. بخشی از «مقدمه» در سال 1902 در میان آثار باقی‌مانده از کارل کاتسکی پیدا شد و در مارس 1903 در گاهنامه «عصر جدید» چاپ شد. این اثر بعدها بازبینی و کامل‌تر در نیمه اول قرن بیستم در مسکو چاپ شد. مارکس یادداشت‌هایی که محتوای «مقدمه» هستند را از سال 1850 زمانی که به‌طور نهایی ساکن لندن شد به‌تدریج تهیه‌کرده بود. مارکس در این سال‌ها آثار اقتصاددان کلاسیک آدام اسمیت، دیوید ریکاردو، هنری چارلز کاری (1793-1879) Henry Charles(Carey) و کلود فردریک باستیا (1801-1850) (Claude Frédéric Bastiat)، آلفرد داریمون (Alfred Darimon) و پیر جوزف پرودنPierre-JosephProudhons (را مفصل بررسی کرد. همان‌طور که مارکس در پیشگفتار اثر بعدی‌اش «مقدمه‌ای بر نقد اقتصاد سیاسی» نوشته در اين اثر به طرح فرضیه‌هایی رسید که باید کار می‌شدند. مارکس در یادداشت‌ها فرضیه‌هایی درباره تولید، توزیع، مبادله، مصرف، روش‌های اقتصاد سیاسی و مسئله توسعه تولید مادی و تولیدات هنری و فرهنگی می‌پردازد. گروندریسه در جریان اختلاف‌نظر بین مارکسیست‌های انسان‌گرا با مارکسیست-لنینیست‌های اصول‌گرا از دهه 1920 اهمیت تازه‌ای پیدا کرد.

2.8 مقدمه‌ای بر نقد اقتصاد سیاسی

کتاب «در باب نقد اقتصاد سیاسی» یا «مقدمه‌ای بر نقد اقتصاد سیاسی» در سال 1859 منتشر شد. مارکس در این اثر برای نخستین بار تلاش کرد «شیوه تولید سرمایه‌داری» را در قالب طرحی جامع توضیح دهد. این طرح به خلق شاهکار او کتاب «سرمایه» (کاپیتال) منجر شد. کتاب «مقدمه‌ای بر نقد اقتصاد سیاسی» حاصل کار شدید مارکس بین اوت 1858 تا ژانویه 1859 است. مارکس یادداشت‌های لازم برای تهیه این اثر را قبلاً در سال 1857 تهیه‌کرده بود. این یادداشت‌ها بعدها در نیمه اول قرن بیستم تحت عنوان «گروندریسه» بین سال 1939 تا 1941 منتشر شدند. محور اصلی کتاب «مقدمه‌ای بر نقد اقتصاد سیاسی» ارزش کالا است که مارکس آن را به دو شکل «ارزش مصرفی» و «ارزش مبادله‌ای» توضیح می‌دهد. کار مشخص و کار انتزاعی، طول زمان کار به‌منزله شاخص کمی کار، پول، سنگ‌های قیمتی، گردش کالا، انباشت، زیربنا و روبنا، بحران تولید و تجارت موضوع‌های دیگر کتاب هستند. مارکس همچنین نظرات اقتصاددان‌های بورژوازی را در این اثر نقد می‌کند.

2.9 سرمایه

شاهکار مارکس «سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی» است که به‌تدریج در سه جلد در سال‌ها 1867، 1885، 1894 منتشر شدند. جلدهای دوم و سوم پس از مرگ او با بازنگری همکارش فردریش انگلس منتشر شدند. کتاب سرمایه تحلیل و نقد جامعه سرمایه‌داری است و تأثیر بنیادی بر جنبش کارگری و تاریخ در قرن بیستم گذاشت. کتاب «سرمایه» حاصل کار طولانی و مقدماتی مارکس با انتشار «رئوس نقد اقتصاد سیاسی» (گروندریسه)، «مقدمه‌ای بر نقد اقتصاد سیاسی» و «نظریه‌هایی درباره ارزش اضافی» (1862 و 1863) است. جلد اول با عنوان «سرمایه، نقد اقتصاد سیاسی، جلد اول، فرایند تولید سرمایه» در سال 1867 منتشر شد. فردریش انگلس بعد از مرگ مارکس جلد دوم و سوم را انتشار داد. جلد دوم عنوان «فرآیند چرخش سرمایه» و جلد سوم عنوان «فرایند کلی تولید سرمایه‌داری» گرفت. موضوع کتاب سرمایه جامعه به‌طورکلی یا اقتصاد انسانی نیست، بلکه شکل اجتماعی خاص و شکل به‌خصوص از اقتصاد است. عنوان فرعی جلد اول، «نقد اقتصاد سیاسی» نشان می‌دهد که هدف نقد شیوه تولید سرمایه‌داری و نظریه اقتصاد بورژوازی است. مارکس توضیح می‌دهد که جوامع با شیوه تولید سرمایه‌داری، جوامع طبقاتی هستند که در آن‌ها مالکیت خصوصی ابزار تولید باکار روزمزد رشد می‌کند. ثروت در این جوامع به شکل سرمایه انباشت می‌شود، درحالی‌که تولیدکنندگان واقعی ثروت از تصاحب ثروت تولیدشده محروم هستند. آن‌ها بخش کوچکی از ثروت تولیدشده را به‌عنوان دستمزد دریافت می‌کنند. موضوع دیگر نقد مارکس قدرت سیاسی است که ابزار سرکوب در خدمت سرمایه است. دولت با تهیه و تصویب قوانین استمرار ‌نظام مالکیت خصوصی تضمين می‌کند. انسان‌ها خود نظام سرمایه‌داری را ساخته‌اند، بنابراین نظام سرمایه‌داری برساختی انسانی است. انسان این نظام ساخت خود را پدیده‌ای بیرونی تصور می‌کند که وجود آن برای ادامه حیات او ضروری است و به‌این‌ترتیب ماهیت سرمایه‌داری به‌عنوان نظامی از روابط انسانی پوشیده می‌ماند. موضوع جلد اول چگونگی توليد ارزش اضافی در جوامع سرمایه‌داری است. ارزش اضافی باید در جریان مبادله یا گردش کالا به ثروت تبدیل شود. تحقق ثروت يا رسيدن به سرمايه در مراحل گوناگونی انجام می‌شود: اول مرحله تولید و بعد مرحله گردش کالا است. در مرحله گردش کالا سرمایه‌هایمختلف در ارتباط با یکدیگر قرار می‌گیرند. این بخش موضوع جلد دوم سرمایه است. بررسی این روابط سبب طرح این پرسش می‌شود، چگونه بازتولید اجتماعی در جریان انباشت ارزش اضافی جریان پیدا می‌کند. مارکس در جلد سوم به موضوع تبدیل ارزش اضافی به سود و نرخ سود می‌پردازد.

2.10                    جنگ داخلی در فرانسه

جزوه «جنگ داخلی در فرانسه» سومين اثر از سه‌گانه مارکس با محتوای انقلاب با رویکرد جامعه‌شناختی است که در سال 1871 منتشر شد. «جنگ داخلی در فرانسه» عنوانی برای «بیانیه رسمی شورای عمومی اتحادیه بین‌المللی کارگران» (بین‌الملل اول) است. موضوع رساله درباره مبارزان شرکت‌کننده در قیام کارگری در پاريس است که در سال 1871 بر پا شد. این مبارزان «کمونار»ها (Communards) و این قیام عنوان «کمون پاریس» (Paris Commune) گرفت. مارکس در نظر داشت بيانيه‌ای خطابه به کارگران پاریس بنویسد. این رساله برای نخستین بار در 13 ژوئن 1871 در لندن به زبان انگليسی تحت عنوان «جنگ داخلی در فرانسه: خطابی به شورای عمومی اتحادیه بین‌المللی کارگران» (The Civil War in France: Address of the General Council of the International Working-Men's Association) منتشر شد. هزار نسخه از رساله بیشتر چاپ نشد و نسخه‌های چاپ‌شده سریع فروش رفت. استقبال از این نوشته چاپ دوم با 2000 نسخه و نسخه ويرايش شده چاپ سوم در همان سال را به‌دنبال داشت. این جزوه به چند زبان دیگر ازجمله آلمانی ترجمه شد. فردریش انگلس این رساله را به آلمانی ترجمه کرد. انگلس در سال 1891 در سالگرد بیستم «کمون پاریس» چاپ جدیدی از این رساله را منتشر کرد. او مقدمه‌ای بر این چاپ نوشت و اهمیت تاریخی کمون پاریس را ستود و مدعی شد که مارکس با نوشتن اين جزوه سبب تعمیم نظری اين رخداد شده است و اطلاعاتی درباره مبارزان کمون به جزوه اضافه کرد. اين نوشته برای مارکس پیامدهای نظری داشت، مارکس با پرداختن به این قیام در برخی نظرات قبلی خود تجدیدنظر کرد. او در پیشگفتار متأخر به «بیانیه کمونیست» در نقشی که طبقه کارگر در هنگام قیام باید ایفاء کند تجدیدنظر کرد و امکان تصاحب قدرت دولتی مستقیم و بدون حزب کمونیست را در نظر گرفت. اين رويکرد نظری بعدها اساس اختلاف بين سوسیال‌دموکرات‌های اروپايي و مارکسيست-لنينسيست ها اصول‌گرا شد.

3. نقد مارکس

مهم‌ترین آثار مارکس که در ایران شناخته‌شده هستند معرفی شدند. رالف دارندورف (1929-2009) (Ralf Gustav Dahrendorf) جامعه‌شناس آلمانی نقدی بنیادی بر آثار مارکس نوشته است. او معتقد است که افکار مارکس تحت تأثیر دو پدیده عمده شکل گرفت: یکی فلسفه هگلی و دیگری اهمیت جنبه اجتماعی در عصر جديد به خصوص قرن نوزدهم. او تحت تأثیرفلسفه هگل و تجارب حاصل از جنبش سوسیالیستی در فرانسه و نظرات اقتصاد سیاسی متفکران اقتصادی بریتانیا نظریه‌ای منسجم درباره تحول تاریخ بشر تدوین کرد که عنوان «مارکسیسم» گرفت.

هسته مرکزی نظریه مارکس رویکرد «تغییرات اجتماعی» و به تبع آن »نظریه انقلاب» است. مارکس و انگلس ادعا داشتند که نظریه‌های آن‌ها حاصل مطالعه تجارب تاریخی بشر است. آن‌ها ادعا می کردند که تاریخ در مسیری خاص و براساس قواعدی مشخص حرکت می‌کند. اين قواعد را می‌توان شناخت، در نتيجه نه‌فقط مسیر گذشته تاریخ بشر را علمی می‌توان شناخت، بلکه تحولاتی آتی را نیز می‌توان با توجه به مطالعات انجام گرفته پیش‌بینی کرد. دارندورف معتقد است که این طرح درواقع تحت تأثیر فلسفه هگل و برساختی ذهنی از تحول تاریخ بشر است. مارکس با هگل این فرق را دارد که هگل تغییرات اجتماعی را نتیجه تحول فکر بشر ارزیابی می‌کرد، ولی مارکس تغییرات را نتیجه مناسبات مادی به‌طور اخص مناسبات زندگی اقتصادی بشر می‌دانست. اختلاف‌نظر دیگر آن‌ها درباره عصر خودشان بود. هگل دولت پروس را نهایت تحول تاریخ بشر ارزیابی می‌کرد، در حالی مارکس رسیدن به طرح نهایی یعنی جامعه کمونیستی را به آینده موکول می‌کرد. موکول کردن طرح نهایی به آینده به نظریه مارکس ویژگی آرمان‌گرایی می‌داد. دارندورف معتقد است که ترکیب اقتصادگرایی و آرمان‌گرایی سبب شد که نظریه مارکس جذابیت زیادی برای تمام کسانی داشته باشد که درصدد تغییر وضعیت موجود هستند، به عبارتی نقشه راه تغيير و انقلاب در اختیار آن‌ها می‌گذارد. قدرت «نظريه انقلاب» مارکس در اين است که به تغییرات اجتماعی ماهیت اقتصادی اجتماعی می‌دهد. این طرح تغییرات اجتماعی دو عنصر بنیادی دارد که در ارتباط با یکدیگر سبب دگرگونی اجتماعی می‌شوند: اول مناسبات اقتصادی اجتماعی و دوم کنشگرانی که در بستر این مناسبات زندگی می‌کنند. مارکس اين دو عنصر بنيادی را در قالب دو مفهوم «نیروهای مولد» و «مناسبات تولیدی» مشخص تر می کند.

دارندورف معتقد است که مارکس این مفاهیم و مفاهیم اقتصادی دیگر را از بطن انقلاب صنعتی استخراج کرد. مارکس تلاش کرد نشان دهد که رابطه «نیروهای مولد» و «مناسبات تولیدی» ثابت نیست و همواره در معرض تغییر و تحول قرار دارد، لیکن این تغییر متوازن نیست. «نیروهای مولد» و عنصرهای تشکیل‌دهنده آن‌که اساس تأمین زندگی مادی بشر هستند در اثر پیشرفت ابزار تولید تغییر می‌کنند، درحالی‌که «مناسبات تولیدی» متناسب با رشد ابزار تولید دگرگون نمی‌شود و گاهی در مقابل تغییر مقاومت می‌کند. مارکس با این تفسیر به این نتیجه رسید که تضاد بین «نیروهای مولد» و «مناسبات تولیدی» همواره افزایش پیدا می‌کند تا جایی که به انقلاب منجر می‌شود. دارندروف معتقد است که این طرح اگر مابازای اجتماعی نداشت، طرحی انتزاعی باقی می‌ماند، لیکن مارکس دو مقوله «نیروهای مولد» و «مناسبات اجتماعی» را به‌طور مشخص در ارتباط با دو جریان اجتماعی بزرگ قرار داد که آن‌ها را نمایندگی می‌کنند. کارگران یا پرولتاریا «نیروهای مولد» و سرمایه‌داران یا بورژوازی «مناسبات تولیدی» را نمایندگی می‌کنند. کارگران خواهان تغییر وضعیت موجود و توازن بین رشد نیروهای مولد و مناسبات تولیدی هستند، درحالی‌که بورژوازی درصدد حفظ مناسبات تولیدی موجود است. این تضاد منجر به انقلاب خواهد شد. انقلاب و برخورد این دونیرو ضرورت تاریخی و اجتناب‌ناپذیر است. سازگاری خیانت به پیشرفت اجتماعی است. این طرح درواقع رونویسی دو جریان انقلاب سیاسی در فرانسه و انقلاب صنعتی در انگلستان و ترکیب آن‌ها در قالب طرحی انتزاعی است که برای تمام جهانی کاربرد دارد، چراکه ادعا می‌شود نتیجه بررسی علمی تحول تاریخ بشر است، در حالی بازتاب رخدادهای این دو انقلاب است. طبقه بورژوازی در جریان انقلاب صنعتی در انگلستان نیروهای تولیدی جدید را نمایندگی می‌کرد، درحالی‌که در جریان انقلاب فرانسه طبقه زحمتکش در مقابل طبقه اشراف ومالکان ایستادند و مبارزه طبقاتی درگرفت. بنابراین، انقلاب فرانسه تجسم مبارزه طبقاتی بین گروه‌های فرودست و طبقه حاکم بود.

4. مارکسيسم در ايران

پرسش بنیادی این است: چرا مارکسیسم در کشورهایی با استقبال گسترده روبه‌رو شد که از شروط لازم در بستر نظریه مارکسی و حتی مارکسیسم برای تحول موردنظر مارکس برخوردار نبودند؟ پاسخ اصلی را باید در نظریه انقلاب مارکس جستجو کرد. انقلاب و تغییرات بنیادی از دیدگاه مارکس در جوامع سرمایه‌داری ضرورت تاریخی و اجتناب‌ناپذیر است. کشورهایی مانند روسیه و چین که در آن‌ها بانام مارکس انقلاب شد، آبستن تحول بنیاد بودند. کافی بود که ضرورت تغییر در این کشورها با استفاده از مفاهیم مارکسی توجیه شود، همان کاری که لنین در روسیه و مائو تسه تونگ در چین انجام داد. روسیه و چین از شروط لازم از دیدگاه مارکس برای انقلاب سوسیالیستی برخوردار نبودند، به همین دلیل مارکسیسم در روسیه «مارکسیسم لنینیسم» و در چین «مارکسیسم-لنینیسم اندیشه‌های مائوتسه تونگ» گردید. مارکسیسم به اين ترتيب ایدئولوژی انقلاب در کشورها و جوامع تحت ستم و مبارزه علیه استعمار و استثمار شد.

استقبال از مارکسیسم در ایران علاوه بر تحول مارکسیسم به ایدئولوژی خلق‌های ستمدیده به شروط دیگری نیز مشروط بود. نخست، پیروزی کمونیسم در روسیه با عنوان مارکسیسم بود. پیروزی کمونیسم در روسیه این نوید را به مخالفان نظام حاکم در ایران داد که انقلاب و تغییر نظام حاکم ممکن است. روسیه در عرصه سیاست ایران نفوذ گسترده داشت. مخالفان نظام این تصور را داشتند با تأسی به انقلاب کمونیستی در روسیه از نفوذ این کشور در ایران نیز برخوردار خواهند شد. این محاسبه آن‌ها کاملاً درست بود. روسیه از کمونیست‌های ایرانی مادی، معنوی و سازمانی حمایت کرد. دوم اینکه مارکسیسم و به‌خصوص تفسیر لنین و درنهایت استالین از مارکسیسم حاوی مقولاتی بود که ایرانیان با آن آشنا بودند. تمرکز قدرت در دست رهبران حزب و درنهایت شخص رهبر حزب، توجیه انقلاب کمونیستی با مفهوم «ضرورت تاریخی» که به‌سادگی ممکن بود جایگزین «اراده الهی» شود، مشروعیت استفاده از عنصر خشونت و سرکوب، سازمان‌دهی سلسله مراتبی حزبی به شکل ارباب و نوکری، غیر شفاف بودن ارتقاء و نقش‌های سازمانی، سحرآمیز و مرموز بودنروابط درون‌سازمانی اعضای حزب، خواست فداکاری از اعضای حزب تا مرز از جان گذشتن و شهادت و بسیاری عنصرهایی دیگر آشنا نه‌فقط سبب استقبال ایرانیان از تفسیر روسی از کمونیست در جامعه‌ای شدند که برای سحززدایی نیز دست به دامن سحر می‌شود، بلکه جریان‌های دیگر مخالف نظام ازجمله مسلمانان مبارز و حتی برخی ملی‌گراها نیز مجذوب عنصرهای ایدئولوژیک کمونیسم روسی شدند. بیشتر کسانی که در آغاز به صفوف جریان اصلی کمونیسم روسی در ایران، حزب توده ایران، پیوستند، تصور نمی‌کردند که به‌تدریج تا سطح خبرچین دولت بیگانه و ابزاری در خدمت سیاست‌های خارجی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران درآیند.

اقتباس از:

کسلر، دیرک (1394)، (گردآورنده)، نظریه‌های جامعه شناسان کلاسیک از اگوست کنت تا آلفرد شوتس، ترجمه کرامت اله راسخ، جلد اول، تهران: نشر جامعه شناسان.

 

وبلاگ تخصصی جامعه شناسی در ایران...
ما را در سایت وبلاگ تخصصی جامعه شناسی در ایران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : keramatollahrasekho بازدید : 202 تاريخ : شنبه 21 بهمن 1396 ساعت: 19:24