کرامت اله راسخ: تفکر محافظه‌کاري در ايران (۸۲)

ساخت وبلاگ

تفکر محافظه کاری در ایران

کرامت اله راسخ

(۸۲)

فصل چهارم:

شاخص‌های سنجش تفکر محافظه‌کاری

۴.۱ مقدمه

انسان: سرانجام به فهم محافظه‌کاری جديد از انسان می‌رسيم. اساس بحث محافظه‌کاری در بارة انسان را می‌توان حول چهار محور خلاصه کرد. اول اين‌که، بسيار از متفکران محافظه‌کار معتقدند که تصور آن‌ها از انسان تفاوت چشمگيری با تصور مسيحيت از انسان ندارد.[1]محور اصلی تصور مسيحيت از انسان، شرافت انسانی همراه با حق صيانت نفس است که هيچ کس حق تجاوز به آن را ندارد. اساس اين تصور اين اعتقاد مسيحی است که هر انسانی موجودی يگانه است. زندگی انسان موهبت الهی است و هيچ انسانی حق تجاوز به آن را ندارد.[2] عمل سياسی محافظه‌کاری با اين محک سنجيده می‌شود.[3] دوم اين که تصور مسيحيت از انسان بر اساس مسئوليت فردی انسان منفرد بنا شده است. البته انسان بايد با انسان‌های ديگر همبستگی داشته باشد، ولی اين همبستگی بايد متقابل باشد. اين حکم نه فقط برای انسان منفرد صدق می‌کند، بلکه برای خانواده، اتحادیه‌ها و جامعه. امروزه از «اصل تعويض مسئوليت»[4] که منظور از آن مسئوليت متقابل است سخن گفته می‌شود. سومين نکته که در بارة تصوير مسيحيت از انسان بايد گفته شود، اصل همبستگی است که اساس مذهبی آن «عشق به هم نوع» است.[5] چهارمين عنصر تصور مسيحی از انسان اصل کامل نبودن انسان است. اين تصور انسان را از تلاش برای ساختن «بهشت زمينی» بر حزر می‌دارد. سياست عمل‌گرای محافظه‌کاری بايد با اين چهار محک «در عصر مابعد سکولاريسم»[6]ساخته شود.

نژادپرستی: روابط جريان‌های مختلف «انقلاب محافظه‌کاری» با نژادپرستی و سامی‌ستيزی متفاوت است. افراد بسياری مانند ارنست يونگر، ادگار يونگ، يورگ لانس فون ليبنفلز،[7] تئودور فريچ،[8] اگوست وينگ، ويلیباد هنچل[9] و کارل اشميت[10] در دورانی از فعاليت فکری خود به وضوح از تفکر نژادپرستي و سامی‌ستيزی حمایت کردند. البته افراد ديگری از اين گروه مانند اُتمار اشپان، اسوالد اشپنگلر و به خصوص توماس مان از افکار ضدسامی و نژادپرستي فاصله گرفتند.

مسيحيت: اگرچه بين مسيحيت و تفکر محافظه‌کاری، به خصوص شکل قديمی محافظه‌کاری، رابطة تنگی وجود دارد، ليکن تفکر انقلاب محافظه‌کاری عمدتاً عرفی و غيرمذهبی بود و از کليسا فاصله می‌گرفت و اختلاف با کليسا خيلی گسترده‌تر از  نقاط مشترک بود. اختلاف نظر محافظه‌کاران با مسيحيت فقط محدود به ارزيابی آن‌ها از فرد نمی‌شود. اختلاف نظر اصلی آن در بارة «معنا و هدف تاريخ» بود. در حالی که انقلاب محافظه‌کاری تاريخ را «در حال شدن» تصور می‌کرد، ، تصور مسيحيت از تاريخ حرکتی خطی به سمت جلو، از پيش تعيين شده بود که با صليب کشيدن مسيح شروع می‌شد و به روز قيامت ختم.[11]مسيحيت «ارزش و شرافت انسانی فرد» را مسلم و انکارناپذير می‌داند، و فرد را مافوق جمع، جامعه و انجمن قرار می‌دهد، این در حالی است که متفکران انقلاب محافظه‌کاری جمع را بر فرد ترجيح می‌دهند.[12] به طور خلاصه می‌توان نتيجه گرفت که هدف متفکران «انقلاب محافظه‌کار» غلبه بر مقوله‌های به ظاهر متضاد «محافظه‌کار_انقلابی»، «ملی‌گرا_سوسياليسم»، «فردگرا_جمع‌گرا» و غيره بود و قصد داشتند به اصطلاح خودشان به «راه سوم» يا همان «رايش سوم» برسند.[13]



[1] Müller, J. B, 2007:64

[2] Rauscher, A. 2008:19

[3] Vogel, B. 2006.

[4] principles of subsidiarity

[5] Huber, W. 2008:253

[6] Habermas, J. 2003

[10] Schmitt,1936:29

[11] Mohler,1950:151-152

[12] Mohler, 1950: 83, 84, 151

[13] Herzinger, 1994:74, 75

 

وبلاگ تخصصی جامعه شناسی در ایران...
ما را در سایت وبلاگ تخصصی جامعه شناسی در ایران دنبال می کنید

برچسب : کرامت اله راسخ,كرامت اله راسخ,کرامت الله راسخ,دکتر کرامت اله راسخ,سایت دکتر کرامت اله راسخ,وبلاگ تخصصی دکتر کرامت اله راسخ,وبلاگ کرامت اله راسخ,وبلاگ دکتر کرامت اله راسخ, نویسنده : keramatollahrasekho بازدید : 341 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 13:41